درباره وبلاگ

به وبلاگ حودتون خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پرتو عشق و آدرس hasti75.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 112
تعداد نظرات : 22
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آیکون زیبا سازی, لوگو زیبا سازی تور - قالب وبلاگ - دنیاگردی

بهترين كدها در صبادانلود



پرتو عشق
سلام.سعی دارم توی این وبلاگ مطالبی بزارم که خوشتون بیاد
جمعه 24 شهريور 1391برچسب:جملات عاشقانه-عاشقانه ها,عشق و عاشقی, :: 14:37 ::  نويسنده : هستی خسروی       

خودت كه هيچي ...
تمام دنيا هم بگويند تو مال من نيستي ،
اين دل زبان نفهم ،
بهانت را مي گيرد ،...
امان از اين دل زبان نفهم ...!!



جمعه 24 شهريور 1391برچسب:جملات عاشقانه-عاشقانه ها,عشق و عاشقی, :: 14:26 ::  نويسنده : هستی خسروی       

هرجادلت شکست خودت شکسته هارو جمع کن تا هرکسی منت دست زخمیش رو به رخت نکشه.............!!!!!!



جمعه 24 شهريور 1391برچسب:جملات عاشقانه-عاشقانه ها,عشق و عاشقی, :: 14:20 ::  نويسنده : هستی خسروی       

 

گـــآهی هــَوس مـــــیکنم شمــــآره ات رآ بگـــیرَمُ

دوبـــــآره تپـــــیدنِ ایــ ن قــــلبِ لعنـــتی رآ احــــسآس کنم

خـــیلی وقــت دیگـــر هیــچ چــیز آن رآ نمی لرزآنَــــد!

جــُز شـوقِ دوبــــآره شــنیدنِ طنـــینِ ِ صــــدآیِ تـــو! .! .!



و من اینو می دونستم
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . امامن خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با وقار خاص و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . امامن خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمی‌دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
ای کاش این کار رو کرده بودم ……………..”ا



پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:جملات عاشقانه-عاشقانه ها,عشق و عاشقی, :: 11:45 ::  نويسنده : هستی خسروی       

تـــــو کجـــــــــــایی سهـــــــــــــراب ؟

چشم ها را بستند و چــــــــــه بـــــــا دل کردند

وای سهراب کجایی آخـــــــــــــــــر ؟؟؟..

زخم ها بر دل عاشق کردند

خــــــــون به چشمان شقایق کردند

آب را گـــــــل کردند

تـــــــو کجایی سهراب ؟؟؟؟

که همین نزدیکی عشق را دار زدند

، همه جا سایه ی دیوار زدند

ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالــــــــــــــــی است!

دل خوش سیـــــــــــــــــــــری چند ؟؟؟؟

صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...!

قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟



سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:جملات عاشقانه-عاشقانه ها,عشق و عاشقی, :: 20:53 ::  نويسنده : هستی خسروی       

تصاویر زیبای عاشقانه با متن های عاشقانه



سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:جملات عاشقانه-عاشقانه ها,عشق و عاشقی, :: 20:50 ::  نويسنده : هستی خسروی       

می گفت پای رفتن ندارم؛ راست می گفت با سر رفت…

 عکس   تصاویر: احساسی, عاشقانه, رمانتیک



سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 20:47 ::  نويسنده : هستی خسروی       

از حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردم
و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی
من بدهکارت می شوم

 عکس   تصاویر: احساسی, عاشقانه, رمانتیک



سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:جملات عاشقانه-عاشقانه ها,عشق و عاشقی, :: 12:1 ::  نويسنده : هستی خسروی       

توبرو........
مطمئن باش و برو......
ضربه ات کاری بود.........
دل من سخت شکست ......
وچه زشت.......
به منو سادگی ام خندیدی..........
به منو عشقی پاک که پر ازیاد تو بود......
وبه یک قلب یتیم که خیالم می گفت......
تا ابد مال تو بود.............
برو تاراحت تر...........
تکه های دل خود راآرام........

سرهم بگذارم وبه هم بند زنم.......



سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:جملات عاشقانه-عاشقانه ها,عشق و عاشقی, :: 11:57 ::  نويسنده : هستی خسروی       

اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو

                      گفتم که یک غزل بنویسم برای تو

احساس می کنم که کمی پیرتر شدم

                      احساس می کنم که شدم مبتلای تو

برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو

                      دل می دهم دوباره به طعم صدای تو

از قول من بگو به دلت نرم تر شود

                      بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!

دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :

                       یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو

ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم

                       رخصت بده نفس بکشم در هوای تو



یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:جملات عاشقانه-عاشقانه ها,عشق و عاشقی, :: 23:33 ::  نويسنده : هستی خسروی       


من صبورم اما ...

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای تو را ، به غم غربت چشمان خود می بندم

من صبورم اما ...

چقدر با همه ی عاشقیم محزونم ! و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم

من صبورم اما ...

بی دلیل از قفس کهنه شب می ترسم

بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند می ترسم

من صبورم اما ...

آه ... این بغض گران صبر چه میداند چیست



یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:جملات عاشقانه-عاشقانه ها,عشق و عاشقی, :: 19:52 ::  نويسنده : هستی خسروی       

فراموش کردنت اصلا کار سختی نیست

کافیست چشم هایم را ببندم

داراز بکشم و دیگر نفس نکشم......



یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:جملات عاشقانه-عاشقانه ها,عشق و عاشقی, :: 19:40 ::  نويسنده : هستی خسروی       

گفت:اينقدر سيگار نكش ميميري. . .

گفتم:اگه نكشم ميميرم. . .

گفت:اگه بكشي با درد ميميري. . .

گفتم:اگه نكشم از درد ميميرم. . .

گفت:هواي دودي جلوي درد رو نميگيره. . .

گفتم:هواي صاف جلوي مرگو ميگيره؟. . .

يه كم نگاهم كرد و گفت:بكش.

 



یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 19:32 ::  نويسنده : هستی خسروی       

نشستمـ ...

خَسته شُدمـ ...

دیگـــر قایق نمے ـسازمـ ...

پُشت دریاها هَر خبرے کـه مے ـخواهـــَد باشد باشد ...

وَقتے از تو خبرے نیس ... قایق مے ـخواهمـ چـه کار... !!!

مــَرا همین جزیره ے کوچک تنهایـے هایَمـ بَس است ..

عكس جدايي و دلتنگي



یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:جملات عاشقانه-عاشقانه ها,عشق و عاشقی, :: 19:32 ::  نويسنده : هستی خسروی       

دلم با تو بود

تو ولی سرد شدی

آنقدر سرد که به ناچار گرمایم را به تو بخشیدم

و تو به من تهمت سرد شدن زدی …